ده ماه عروسی کردم بچم سه روزس شرایط زندگیم واقعا درحد تعفنه بین موندن ورفتن گیر کردم نمیدونم چیکار کنم دلم به موندنه ولی باید پی خیلی چیزا رو به تنم بمالم راهنمایی میخوام خواهرانه ومادرانه 21سالمه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
عزیزم شما تازه ازدواج کردین هنوز اول راهی خیلی زوده که جا بزنی خوشبختی رو باید کم کم و به کمک همسرت بدست بیاری از همسرت حمایت کن پشتش خالی نکن بهش اعتماد بنفس بده اونوقت میبینی که چطور جذبت میشه بهترین زندگی رو برات میسازه
فردای زایمانم ولم کرد بیمارستان وگفت دیگه نمیام فقط مرخص بشی میام بچه روهم نمیخوام ببینم یکم باهاش حرف زدم اوکی شد بعد همون روز دوستش مریض شد بردش بیمارستان واوردش خونه من وازش پرستاری کردن همین ادم به من گفت خستس وحال وحوصله بیمارستان نداره حالا دیروز نزدیکای شب اومدم خونه گفتم شام بگیر من تا ده روز نمیتونم هیچ کاری انجام بدم نخرید وگرسنه خوابیدم.. ادامشو الان میگم
چجوری فرار کردی با شوهرت؟ بابات مگه نیومد برا عقد؟ الان مشکلت چیه با همسرت؟
یه سال باهم دوست بودیم هیشکیو نداشت خانوادمم قبولش نکردن اینقدر عاشق هم بودیم که تصور هم نمیتونید بکنید بعد فرار عقد کردیم خانواده هم بودن دیگه من پاش وایسادم وخانوادم کاری ازدستشون برنمیومد ولی بعد عقد مشکلات وجروبحثامون کم کم شروع شد