ده ماه عروسی کردم بچم سه روزس شرایط زندگیم واقعا درحد تعفنه بین موندن ورفتن گیر کردم نمیدونم چیکار کنم دلم به موندنه ولی باید پی خیلی چیزا رو به تنم بمالم راهنمایی میخوام خواهرانه ومادرانه 21سالمه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
عزیزم شما تازه ازدواج کردین هنوز اول راهی خیلی زوده که جا بزنی خوشبختی رو باید کم کم و به کمک همسرت بدست بیاری از همسرت حمایت کن پشتش خالی نکن بهش اعتماد بنفس بده اونوقت میبینی که چطور جذبت میشه بهترین زندگی رو برات میسازه
فردای زایمانم ولم کرد بیمارستان وگفت دیگه نمیام فقط مرخص بشی میام بچه روهم نمیخوام ببینم یکم باهاش حرف زدم اوکی شد بعد همون روز دوستش مریض شد بردش بیمارستان واوردش خونه من وازش پرستاری کردن همین ادم به من گفت خستس وحال وحوصله بیمارستان نداره حالا دیروز نزدیکای شب اومدم خونه گفتم شام بگیر من تا ده روز نمیتونم هیچ کاری انجام بدم نخرید وگرسنه خوابیدم.. ادامشو الان میگم
چجوری فرار کردی با شوهرت؟ بابات مگه نیومد برا عقد؟ الان مشکلت چیه با همسرت؟
یه سال باهم دوست بودیم هیشکیو نداشت خانوادمم قبولش نکردن اینقدر عاشق هم بودیم که تصور هم نمیتونید بکنید بعد فرار عقد کردیم خانواده هم بودن دیگه من پاش وایسادم وخانوادم کاری ازدستشون برنمیومد ولی بعد عقد مشکلات وجروبحثامون کم کم شروع شد