هیچ دیگه به خودم اومدم گفتم نه بابا تو میتونی برو ادامه بده
وسایل رو گذاشتم رو کولم رفتم بعد به یه هندونه فروش رسیدم واقعا نمیدونم چرا اونجا وسایلش رو گذاشته بود آخه اصلا جای خوبی نبود هیچیی اونجا نبود
بهش گفتم عموو آب آب میخوام
یه نگاه بهم انداخت بعد بهم آب داد گفت میخوای برسونمت
گفتم نه نه خونمون اینجاس حالا خوبه دو کیلومتر فاصله داشتم