خونه پدریم که بودم ،من بودم مامانم پدرم زن بابام ،چقد خاطره ها دارم ،وحود زن بابام عضوی بود از اعضای مهم خانواده ام ،شبا روزا پیشش میخوابیدم بعضی وقتا ،باهم میرفتیم بازار ،کلی خاطره
بعدش عروسی کردم ،پسرم شش ماهش بود پدرم بیمار شدن فوت کردن ،زن بابام بچه نصیبش نشد ،بعد دوسال بااصرارای خوانواده اش در کمال بی خبری ما ازدواج کرد رفت .من بیشتر شبا خواب گذشته میبنم دیشب تو خوابم بهش میگفتم یعنی دیگه نمیری پیشمون هستی
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
اخی عزیزم نوشته بود ناخوادگاه مغز باعث این خوابها میشه. چون اون خاطراتو دوست داریم. جسارت نب ...
ممنونم عزیزم پدرم ازدواجش به سال های قبل برمیگرده و همیشه خودشم به خاطره این موضوع ناراحت بود ،میگفت یه دوره ای بود نزدیک پنجاه سال پیش میگفتن هرکسی درتوانش باشه زن بگیره وهرکسی زن نمیگرفت به نوعی ضعیف بنظر میرسسد ،پدرم همیشه وقتی مامانم تنها بود با بچه هاش ،بهشذمیگفت حلالم کن وهرگز بی احترامی به مادرم نمیکرد