مادر شوهرم هراز گاهی خودب خود بامن و بچههام سنگین میشه و باجاریم صمیمی میشه.هرازگاهی بااون سنگین میشه و بامن صمیمی میشه.من خیلی دوسش دارم ولی این اخلاقش خیلی عصبی و ناراحتم میکنه باعث میشه کلا ذهنم درگیر میشه و کلا از چشمم میفته.خودمم آدم رکی نیستم که بهش گله کنم.قصددارم دیگه تحویلش نگیرم و فقط سلام علیک داشته باشم باهاش.اماباز خیلی روم اثر میزاره.من همیشه رعایت حال همه رو میکنم و نمیتونم کسی رو از عمد ناراحت کنم فکر میکنم که اگر این حرف یا حرکتی که انجام میدم کسی برای من انجام بده ناراحت میشم پس منم در قبال کسی انجام ندم؛خیلی ملاحضه میکنم.ولی ازاین اخلاقم خسته شدم فقط خودم ضرر میکنم در ضمن روم هم نمیشه😐شمابودید چکار میکردید.چکارکنم اینهمه حرص مادرشوهر مو نخورم.تو یه اپارتمانیم
سلام، اصلا به روی خود نیاورید و مثل قبل به ایشان محبت کنید شاید ایشون تحت تاثیر احساسا ...
سلام آره ب روش نمیارم ولی عصبی میشم همش سرشوهرم غرمیزنم.نمیتونم تحمل کنم یکی اینطور فیلم بازی کنه.میگم همش میگه شما مثل بچه هام هستید ولی خیلی خیلی فرق میزاره قشنگ حس میکنم مگه مادر اینطور میشه