2777
2789

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

پارت ۱

با صدای شلیک گلوله 

چشمامو بستم و پلکانو محکم بهم فشار دادم 

ترسیده بودم خیلی ترسیده بودم 

نگاهمو به عمه لیلام دوختم 

اشک میریخت و به بدن بی جون همسرش چشم دوخته بود 

همینطور که بهش نگاه میکرد شروع کرد به جیغ زدن با دستاش به صورتش ضربه میزد 

-بهتون گفتم هر چی بخواید بهتون میدم پول طلاا هر چیییی

نباید میکشتینش نبایددد

با اشاره ی اون مرد یکی از ادمای دورش اومد دست عمرو گرفت 

اما دستشو پس زد اونم از موهاش گرفتو کشوندش رو زمین 

عمم جیغ میزد و سعی میکرد از دستش خلاص شه اما فایده ای نداشت برای اون مرد گنده ضربه ها و لگد های اون معنی نداشت

از در خارج شدن و دیگه نتونستم ببینمش 

تا امروز صبح زندگیم اروم بود 

اما الان یه عده ادم ریختن تو خونه و شوهر عممو گشتن و الان هم زنشو بردن 

باید چیکار میکردم !

-اقا با این یکی چیکار کنیم 

صدای یکی از ادمای دورش بود 

میتونستم سنگینیه نگاه همشونو رو خودم حس کنم به زمین نگاه میکردم و عصبانی بودم 

اما تنها تلاشی که میکردم برای اروم نشون دادن خودم بود

-چه نسبتی باهاشون داری

تو سکوت خیره به زمین نگاه میکردم 

که لگدی به پهلوم زد یکم انور تر پرت شدم 

-کری با توعم ؟

نگاهمو از زمین گرفتمو بهش انداختم 

-قبل کشتنش زحمت اینم میکشیدی ازش میپرسیدی من کیم 

سمتم حمله ور شد 

که با صدای اون مردی که انگار رئیسشون بود متوقف شد 

-بس کن 

-چیکارش کنم اقا 

به مرد نگاه کردم که به سمتم اومد 

درست فکر میکردم رئیس اونا بود 

اینکه چقدر ازش حساب میبرن اینو نشون میداد 

بالا سرم وایساد 

برای نگاه به چشاش سرمو بالا گرفتم 

-فکر میکنی چرا دستور مرگشو دادم ؟

با سماجت جواب دادم 

-تو بهم بگو 

ابرو عاش بالا پرید 

-دخترش که نیستی 

حلقه وار دور منی که رو زمین افتاده بودم قدم میزد 

-چه نسبتی باهاش داری 

نا خواسته لب زدم شوهر عمم بود 

نمیخاستم بهش بگم ولی مثل اینکه منم ازش حساب میبردم 

-از کاری که کرده خبر داشتی !؟

به چشاش نگاه کردم 

نمیتونستم ازش چیزی بفهمم 

-حتی نمیدونم چیکار کرده 

همینطور که ازم دور میشد 

گفت 

⁃ پس دخالتی نداری ، منم بهت یه مرگ بدون درد میدم  

با فاصله ای که ازم گرفته بود بهم نگاه کردو گفت 

-این یکی برای تو متیو 

و از بین چند تا افرادی که باهاش بودن پسر جوون و بوری جلو اومد و سر تکون داد 

به سمتم حرکت کردو تا خواست لمسم کنه گفتم 

-انقدر ازم ترسیدی که میخای یکی به جز خودت منو بکشه 

مرد که در حال حرکت  به سمت در بود وایساد 

افرادش با تعجب نگام میکردن 

میترسیدم ولی بازم حس لجبازیم میگفت که کاش قیافشو ببینم 

بدون این که برگرده سمتم 

به افرادش گفت 

-بیاریدش 


متیو با یکی دیگه  به سمتم اومدنو تا خواستن بلدم کنن خودم بلد شدم و راه افتادم ٫ 


بی خبر از اینکه چه اتفاقایی تو راهه! 


خبری از زمان ندارم 

ولی خیلی تو این اتاق کوچولو و سفید موندم 



ما از اوناش نیستیم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792