2777
2789
عنوان

دیگه خسته شدم 🥲قید همه چی رو زدم

254 بازدید | 22 پست

خسته ام از این زندگی از یه شوهر بی درک بچه ها هر روز از چیزایی که دوست دارم بهش میگم اون هیچ واکنشی نداره 

بهش میگم به فکر من باش انقدر تو خونه تنهام  هیچ واکنشی نداره امشب با دوستاش بیرون شام خوردن ساعت ۱۲اومده خونه من چون حالم خوب نبود نتونستم شام درست کنم قرار بود برام دارو بگیره اومده میگه یادم رفته گفتم گشنمه حالم خوب نبوده غذا درست کنم انگار نه انگار گرفت خوابید 


خسته شدم از فکر و خیال قبلا خیالم ازش جمع بود اما با این رفتارا دیگه دارم دیونه میشم تو محل کارش خیلی زن آویزون هست همش استرس اونجا رو دارم نمیدونم چیکار کنم 

میتونم با سیاست رفتار کنم ولی نمیخوام اگه بخوام هر روز ادا در بیارم پس

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

چه قدر تو منی 🫂 عزیز من شناختمشون مردا دو بعدی هستن چپ راست پایین بالا اینور اونور مغزشون پردازش چیزهای حساس رو نداره ...ما سه بعدی هستیم حالا بگو خب ازاین موجودات لطافت مهربونی درک و شعور در نمیاد ...خودت باید مثل طوطی بگی بگی بگی بلکه بتونن از چپ بیان راست از راست برن چپ همینن همین 

من درگیر باید و نباید شدم ..آدمارو خواستم رعایت کنم ..حل شده بودم تو طبیعت دورم ..حالا برمیگردم به حقیقت خودم
واقعا هرکی یه غمی داره منم سنم داره میره بالا ولی هیچ خواستگار ندارم

تا میتونی روی خودت کار کن برو زندگی کن  این مردا بدرد هیچی نمیخورن با کسی ازدواج کن که عاشقشی وگرنه زندگی برات زهر مار میشه

از اول ازدواج اخلاقش همینطور بوده؟ یا اینکه چندسالی یا یه مدتیه اینطور شده؟ 

همه مردا همیننن همگی کلهم اجمعین جمیعا 

من درگیر باید و نباید شدم ..آدمارو خواستم رعایت کنم ..حل شده بودم تو طبیعت دورم ..حالا برمیگردم به حقیقت خودم
چه قدر تو منی 🫂 عزیز من شناختمشون مردا دو بعدی هستن چپ راست پایین بالا اینور اونور مغزشون پردازش چی ...

ای خدا خسته ام مثل موش تو تله موش تو این زندگی گیر کردم

اوایل بهتر بود من خیلی دوستش داشتم از وقتی پشتمو خالی کرده یه جوری شده برام


نمیتونم بهت روانشناسی زرد ببافم و بگم اهمیت نده خوش بگذرون و خیلی چیزهای دیگه چون احساسات داریم و اذیت میشیم و نمیتونیم با اینطور چیز ها کنار بیاییم ، اما بهت میگم که سعی کن خودت و شوهرت یه مشاوره برید ، و سعی کنید دوتایی بیشتر وقت بگذرونید مثل مسافرت و .. ، باهاش آروم حرف بزن علت بی اهمیت بودن هاش رو بپرس . مثلا یک روز دو نفری یه جای آروم یا همون خونه صحبت کنید بدون بحث و با لحن مهربون و حلش کنید 

بی مسئولیته مثل بابام 

از بچگی هزار بار باید یه چیزو بهش می‌گفتیم تا انجام بده 


قربانی باج گیری تهدید و تجا.وز بودم لطفا اگر کتابی فیلمی پادکستی چیزی راجبش خوندید بهم اطلاع بدید♥️و اشتباهاتی که کردم و باعث این اتفاق برام شد: ۱. از سر کمبود محبت با چشم بسته وارد رابطه شدم و طرفم رو نشناختم/۲.اعتماد بیجا کردم کل اطلاعاتم رو مثل خونه و قیافه بابام رو طرف داشت/۳.احمق بازی در آوردم عاتو دادم دستش مثل عکس و چیزایی که خانواده ام باهاش مشکل دارن/۴.و دقیقا اون طرف میدونست که خانواده ام تو این مورد پشتم نیستن و باعث شد که منو بی دفاع ببینه/۵.وقتی فهمیدم طرفم اشتباهه باید جدا میشدم ولی از سر دلسوزی گریه هاش و التماس هاش موندم که چوب همون رو خوردم (بقول خاله ام برای خودت دلسوزی کن مردم دلسوز خودشون هستن)/۶.تن به باج گیری هاش دادم تا جایی که نایی واسم نموند اگر تن نمیدادم و مخالفت میکردم آنقدر ضربه نمیخوردم /۷.باید از اول که تهدید و باج گیری میکرد میرفتم شکایت میکردم تا کارش به تجاوز نکشه ولی اگر کشید هم باز مستقیم میرفتم پزشک قانونی تا بتونم شکایت کنم ازش /۸.یه جمله مهم تو این شرایط که بهش رسیدم (تو کلا یکبار زندگی میکنی؛میخوای کل زندگیت رو به خفت و خاری بگذرونی و بمیری؟یا حقت رو بگیری و بمیری این دومی خیلی ارزش داره)/۹.وقتی فهمیدی طرفت مریضه حتما جدا شو:آدم من کسی بود که دنبال این بود در هر شرایطی درک بشه حتی اگر اشتباهی میکرد؛دنبال این بود بهش محبت و احترام گذاشته شه.حتی بعد ت.جاوز گفت لطفا باهام مهربون باش؛این رو نگفت چون مهربون نبودما؛اتفاقا چون بودم میخواست نگهم داره ولی دگ بریده بودم/۱۰.به اندازه ارزش بده به آدم هات که یا هوا برشون نداره یا از سر بدبختی نگهت ندارن؛آدم من بشدت کمبود محبت داشت و حاضر بود به هر وسیله ای بدستش بیاره🌱🖤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792