بابای من داستانش خیلی جالبه !
بابام کارشناس رسمی دادگستری کشاورزی هست..
یه زمانی سرپرست شهرداری ام شد ولی چون شهردار نشد خیلی غرورش رنجید رفت باکو دکتراشو خوند ولی 2 سال خوند یه دوستش بود گفت که بیا دارو بخونیم..
بابام کلی کتاب و.. گرفت نشست خوند اومد ایران کنکور داد و قبول شد !
بعد چون بابام سنش بالا بود همه واحد هاشو زیاد برداشت تا تموم بشه از طرف دیگه ام این دکترا که میخوند مرخصی گرفت ..
بعد تموم کردنش بطور غیرحضوری کلاس های دکتری شرکت کرد ..
و دکترا کشاورزی شو گرفت
ولی بعد پدر بزرگم فوت کرد سردخونه و .. داشت ذهنش مشغول اون شد
بعد اون بابام نشست دکتری داروسازی داد