مقدار قابل توجهی طلا مال خودم و دخترم بود ک بخاطر اسباب کشی گذاشته بودم خونه خواهرم
احساس میکردیم اونجا امن باشه چون آپارتمان هم بود گفتیم امن تره
همش میگفتم برم طلاها رو بیارم پشت گوش مینداختم
تا اینکه ژرفای ساعت ۸شب ک رفته بودم بیرون،شوهرم زنگ زد کجایی؟گفتم چی شده !!!گفت خونه خواهرت دزد اومده