اره خوب البته فک نکنی آدم بدی هستما بخدا بد نیستم
ولی وقتی میدیدم جاریم همیشه جلوشون خم و راست میشه و با احترام حرف میزد حتی خاله ها و عمه های شوهرم همه میگفتن زن مهرداد(برادرشوهرم) خیلی خوبه خیلی خانمه خیلی با فهم وشعوره... بعد همین جاری پشت سرشون وقتی میومد خونه ی ما میگفت حالم ازشون بهم میخوره آدم خجالت میکشه اینا رو به فامیلاش نشون بده بگه این مادرشوهر و خواهرشوهرمن.... یا میگفت اون یکی برادرشوعر مجردمون عین گاو میمونه سلام نمیکنه یا از خسیسی مادرشوهر میگفت... از اینکه عین غربتیا لباس میپوشن یا میگفت ایشالا یه زنی گیر برادرشوهرمون بیاد پدر اینا رو دربیاره... و خیلی حرفای دیگه
حالا جلوشون میگفت من خیلی خداروشکر میکنم که شماها رو دارم انشالله سایتون هزار سال بالا سرم باشه غذاهای مختلف واسشون میبرد اززصبح تا شب عین چی تو خونشون کار میکرد و همش میگفت کوچکترین وظیفمه... اونا هم همیشه میگفتن زن مهرداد خیلی خوبه و فلانه.... منم هیچوقت به خونواده ی شوهرم چیزی نگفتم چون اهل فتنه و... نیستم ولی چند بار احساس کردم شوهرم باغرور ازش تعریف میکنه مثلا میگفت خونه ی مامانم بودم دیدم محدثه(جاریم) داشت ظرف میشست و.... منم بهش گفتم گول ظاهرشو نخور اینجوری میگه