2777
2789

اول کامل توضیح میدم بعد قضیه رو میگم که بعد بگین من مقصرم یا بابام


ما کلا خانواده غیرتی هستیم مخصوصا پدرم فقطم غیرتی رو روسری اینا یعنی عمومهام زنموهام جز یکی شون نماز  روزه اینا هیچ ولی سر روسری فقط گیر میدن😏دختر عموی من چون از بچگی بهش گیر میدادن چادر سرش کنه اینا اونم زورش کردن عقده ای بار اومده دیگ الان نمیشه جمش کرد من هروقت میدم پیش اون (اختلاف سنی مون کمه)بابام اصلا طوری میشه انقدر الکی حرف میزنه اینا ک انگار من اونو خراب کردم انقدر باهام پیش اون حالا فک کنین فامیلم هستن بد حرف میزنه گاهی وقتا اصلا گریم میندازه

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حالا ما چهارشنبه رفتیم شهرستان فرداش همین دختر عموم اومد متاسفانه دیگ باز رفتار بابام تغییر کرد همش دعوا میکرد الکی سر هیچی که یبار جلو عمم گریم انداخت بد دهن که هست بددهن نزدیک این گذشت پریروز ما رفتیم خونه مامان بزرگ مامانم چون ما تهرانیم و اونارو سالی یکی دوبار می‌بینیم رودروایسی زیاد داریم از شانس من بدبخت یکی از دایی های مامانم ک تازه ازدواج کرده بود خیلی وقت بود ندیده بودیمش شاید ۲ سال اومده بود خونه مامان بزرگ مامانم مامان بابام رفته بودن بیرون وقتی اومدن چون داداشم بچس تو ماشین اذیت کرده بود بابام عصبی بود یکم داشت گریه میکرد رفتم بیرون شال رو گردنم بود دیدیم همسایه شون اونجا اونم کلا پشتش به منه سریع شالمو انداختم سرم رفتیم داخل بابام دستمو کشید بردم تو اون اتاق زد بهم سوئیچ هم هی نزدیک چشمام میکرد ک من چشماتو در میارم دیروز جلوی اونا( پسر دایی های مامانم) مانتوت جلو باز بود بی حیا اینا بعد یه سیلی زد بهم همونجور داشت تهدید میکرد منم دستمو مچ کرد کردم گرفتم جلوش ک نزنه میخواستم برم ک یدونه میخواست بزن تو گوشم کوبوند تو چشمامو بینیم دستشم سنگین بود اوفتادم اونور بهم شوک عصبی وارد شد جیغ زدم اوفتادم گریه مامانو مامان بزرگمو مامان بزرگ مامانم اومدم دیگه اونا هم باخبر شدن همونجور داشتم گریه میکردم مامانم داشت به بابام میگفت حالا زده قسم آیه قرآن اینا ک نزدم این بی حیای این بیشرفه حالا مامانم میگه تو ابروی چند ساله مارو بردی به من خدا دوتاتونو لعنت کنه تو که میدونی این جیغ جیغوعه چرا زدیش آخر شب همه اومده بودن مامانم کشوند اتاق که مثلا باهام همدردی کنه که تو جز من کسی رو نداری نباید جیغ میزدی(خداوکیلی من جز مامانم کسیرو ندارم همیشه اون از دفاع میکرده  هیچ وقت بابام ازم دفاع نکرده هیچ وقت همیشه مثل دوتا بچه دوساله فقط باهم لج بودیم هیچ وقت مثل پدر دخترای دیگ نازمو نکشیده هیچ وقت باهام صحبت نکرده فقط ناز خواهر کوچیکمو میکشه هر وقت دعوامون میشه طرف اونو میگیره هرچی از اون دهن کثیفش در میاد به من میگه)

بهش گفتم من یبار تو عمرم جیغ نزدم اگه  میخواستم بزنم جلو مامان بابای خودش میزدم که هیچ وقت هیچ کاری برامون نکردن همش بخاطر مامان بزرگ مادرمیمه

گفت از بس دوست داره نگرانته گفتم اگه دوسم داره نباید گناه برادرزاده شو بندازه گردن من

کاملا حق داری که ناراحت و عصبانی باشی عزیزم

درکت میکنم و میدونم چقدر سخته پدر آدم اینجوری رفتار کنه

نمیتونی باهاش منطقی صحبت کنی؟

یعنی گوش نمیکنه؟

خیلی این رفتارشون بده 

خب چرا روسری برمیداری اونم توکوچه .رعایت کن .بزرگترته پدرته صلاحتومیخواد احترامشو داشته باش.زندگی رو ...

تو حیاط بود اونم دم در بر نداشتم رو سرم سریع گذاشتم اون بنده خدا پشتش به من بود 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز