2777
2789
عنوان

چجوری بگم دلش نشکنه

239 بازدید | 24 پست

سلام. خانما من یه خواهر شوهر دارم که خونه اش دوتا کوچه اونورتر از ماست. ایشون از من پنج سال کوچیکتره و یه پسر فوق العاده بی تربیت و گشنه صفت داره که ۱۴ سالشه، مشکلم اینه مادرشوهرم از شهرستان اومده خونه مون و این دخترش به بهانه ی دیدن مامانش هر روز که از خواب بیدار میشه میاد خونه مون و اون پسر عتیقه شم میاره. میان و تا ساعت دوازده شب که شوهرش از سر کار برمیگرده خونه مون وایمیستن. پسرش مثل ندیده ها میخوره، حالم ازش به هم میخوره بخدا دیگه اگه خواهر خودمم بود اینقدر طولانی و زیاد میومد خونه مون بازم کلافه میشدم این در حالیه که من اصلا خونه شون نمیرم حتی یک بار چون واقعا بدم میاد اینا دقیقا ناهار شام خونه ی مان هر روز و به بهونه ی دیدن مادرش، چجوری بگم چند روزی نیاد و اگر میاد اون پسرشو نیاره بخدا بچش بزرگه خودم دوتا دختر دارم نمیتونم جلو پسر اون تاپ شلوارک بپوشم همش باید روپوش شال سرم باشه

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اینم بگم مادرشوهرم خیلی دلنازکه اگه بهش بگم دخترت نیاد و فلان خیلی سریع گریه اش میگیره، من دوست ندارم کسی رو برنجونم ولی واقعا حالت تهوع گرفتم از دست این دو نفر، از الان غصه ام گرفته که چند ساعت دیگه باز خونا مون میشه کاروانسرا... بخدا اگه طرز غذا خوردن پسرشو ببینین.. و از وقتی با گوشای خودم شنیدم میگن خونه ی فلانی یعنی ما غذاهاش مفته خوش مزه است واقعا عصبی شدم

با همسرت مشورت کن . بگو که میخوای بگی .  دلیلتون هم . بگید چون پسرش نو جون شما نمیتوانید راحت ...

دیروز بهش گفتم میگه منم بخدا عصبی میشم ولی مستقیم نگو بگو میخوام برم جایی ولی اصلا شدنی نیست. من دوست دارم مادرشوهرم باشه چون واقعا دخترام‌خوشحالن ولی چه کنم که کلافه شدم هر روز باید برای سه نفر اضافه هم غذا در نظر بگیرم چون دخترش شام شوهرشو با خودش میبره

دیروز بهش گفتم میگه منم بخدا عصبی میشم ولی مستقیم نگو بگو میخوام برم جایی ولی اصلا شدنی نیست. من دوس ...

تا چند وقت مادرشوهرت خونه شماست ؟


چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤عاشق شادمهرم ب امید روزی ک برم کنسرتش 😍🥰فندوق جانم به زندگیمون خوش اومدی ۱۴۰۲/۱/۱۹ فهمیدم باردارم 😍 دخترم ،دلوینم منو بابات عاشقتیم❤️دخترم 1402/9/2 بدنیا اومد و اونروز برام قشنگترین روز عمرم شد 
دیروز بهش گفتم میگه منم بخدا عصبی میشم ولی مستقیم نگو بگو میخوام برم جایی ولی اصلا شدنی نیست. من دوس ...

 وقتی به همسرتون گفتین مشکل نداره .

بگید خودت میای ایراد نداره پسرت بزرگ بزار خونه چون من واقعا با لباس راحت نیستم . 

یا اگه با مادر همسرتون راحت هستین بگید. اون بگه . پسرت که میاد زن داداشت مجبور پوشش حفظ کنه

هرکه شد محرم دل  در حرم یار بماند
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز