بنظرتون بگم بابام به بهونه ای ماشین از دامادمون بگیره؟ چون فرداش دامادمون میره خواهرشو چون تازه اومده ایران تو شهر بگردونه😐 آدم پشیمون میشه از مهمونی رفتنشم اون از اعصاب خورد کنی طول مهمونی که تو تاپیک قبلی ام گفتم اونم از آخرش که شوهر خواهرم پرو پرو گفت من خستم شکم درد دارم نمیتونم برسونمتون... درحالی که قبلش سرومر گنده نشسته بود با خواهرش هرهر و کرکر راه انداخته بود... بیچاره خواهرم مجبور شد مارو برسونه حالا قبل اینکه بابام ماشین بفروشه ۲۴ ساعته تو ماشین ما پلاس بود الان این اداهارو درمیاره🙄🙄 خوبه همون ماشین هم بابام براش خریده و بنامش نیست اونموقع چیکار میکرد دیگه توف بهش شما بودید زورتون نمی اومد؟