بچها من شوهرم تو این گرمای اهواز کارش زیر افتاب هست و مکانیکه و بعد کلی کار کردن رفته برام یه سرویس طلایی که دوست داشتمو خریده از روزی که اینو خریده نمیدونم چرا سرسنگینه باهام منم چندبار ازش پرسیدم چته گفت هیچی ،. کارم زیاده .باور کنید من روحمم خبر نداشت برام معاملش کرده . از صبح میره سرکار با اینکه صبحانه براش حاضر میکنم ولی نمیخوره ، پیرهنشواتو میزنم نمیپوشه میره تیشرت میپوشه ناهار میپزم اصلا خونه نمیاد ک بخوره تا نصف شب که دیگه منم خوابم،منم بعد دو هفته خستم شد سرویسو برداشتم و رفتم مغازش گذاشتم رومیزش گفتم اگه برا اینه اینجوری شدی نمیخوامش ساعت ۹ شب بود که من رفتم، خیلی عصبانی شد که شب از شهرک زدم بیرون و با ماشین عبوری خودمو رسوندم اون وقت شب دیگه ۱۰ شده بود ساعت، واسم اژانس گرفت و برمگردوند
حالا میگه زنی که همچین کاری میکنه اون وقت شب سر جاده وایمیسته ، زن زندگی نیست سرکشه
منم کارم زیاده نمیتونم هی تو روت بخندم و برات وقت بزارم
بیا جدا شیم