سلام مامانا و دخترا
ی مشکل خانوادگی دارم ب نظرتون چیکار کنم؟
بزارین از اول توضیحات بدم
من با دوست پسرم بعد ۵ سال دوستی بلخره ازدواج کردیم
همسری ی پراید داره و تحصیلات دیپلمه و پدرش شغل آزاد و مادرش خانه دار
من خودم لبسانسم و پدرم کارمند و مادرم عکاس
همسری ک اومد خاستگاری گفت من شغلم اسنپه و ی مزون عروس هم داریم و نودم کشته مرده همسر بودمو با سکه ای معلوم عقد کردیم
الان همسرم اسنپ نمیره و ما هنوز نامزدیم
من همیشه میرم مزون ولی همسرم همیشه میمونه خونه کنار مامانش
من تنهایی تو مزون پاره میشم از خستگی و میرم خونه مادر شوهرم غذا درست میکنه و میخوریم و دوباره میرم مزون کار میکنم
من با این قضیه زیاد مشکلی نداشتم 🤍
تا اینکه☹️ دیدم ی دختر بهش زنگ میزنه همش
اینم نرسیده و عرق سرد میریزه
و گفت بخدا نمیشناسم دختررو
خودم ب دختره زنگ زدم دختره گفت( همینجوری نشسته بودم و چنتا شماره میگرفتم شانسی . شب بود و تنم میخارید🙄)
این موضوع تموم شد
دو هفته بعد دیدم تو گوشی دوم همسر ک خودش میگه برا اسنپه و همیشه تو ماشینش نگه میداره( بماند ک هیچ اسنپم تفریحی میره ) دیدم ی نفر پیام داده🥲
( پس چرا اونیکی گوشیت خاموشه)
( با کیا میگردی ک دیگه جوابمو نمیدی)
(اگه مزاحمت شدم بگو برم)😢
همین ک این پیامو دیدم دستام بی حس شد و قلبم شروع کرد ب تپش و گریمم نمیومد و تند و تند نفس کشیدم😭
آقای همسر دید و شروع کرد ب ترسیدن !!!!
گفت( عشقم چیشده ؟ تورو خدا بگو بهم)
من گفتم کیه بهت پیام داده؟
گفت( نمیدونم کیه)
گفتم زنگ بزن ببینم کیه ، اما زنگ نزد
قسم میخورد ک هیشکی نمیشناسم و اشتباه شده
منم گریه کردم و دیوانه شدم و سرم ب شدت درد میکرد
تا اینکه گفتم طلاق میخام
گفتش امشب میرم خودمو بکشم
ی نفر داره دشمنی میکنه باهامون
منم ترسیدم بره خودشو بکشه و سنگ گزاشتم رو ماجرا
اما اشتباه کردم
ب دختره پیام دادم و گفتم سلام ب همسرم پیام داده بودین؟
گفت (اشتباه شد ب قرآن ببخشید اگه مزاحمت ایجاد کردم☹️)
دیروزم تولد خاهرم بود همش مامانو بابامو منو مسخره میکرد با حرف زدناش
الانم باهاش قهرم
با مادر شوهرم اصلا راه نمیام کلا ب آدم زور میگن
کار مزون عروس خیلی سخته و واقعا سنگینه برام
ن پول میده بهم از مزون
ن پول تو جیبی میده
فقط میگه با من بریم خرید و هرچی میخای بخر.
اما هیچوقت وقت نمیکنم برم بیرون باهاش
تازه کارتخوان و حساب بانکی هم ب نام مادرشوهرمه
ب مشتری میگم بزن ب این کارت😏
حس میکنم خیلی بدبختم
مامانمم میگه ولش کن پسررو
ب بهنام گفتم یا کار پیدا کنه ب جز اسنپ یا خدافظ
راستی ی دختره هم هست ک از همسری بدشو میگه و همش میگه حواستو جمع کن
خدایا ب دادم برس
آرزوهام همه یادم رفته
من ی دختر درس خون و مهربون بودم
گاهی اوقات دلم ب مجردیم تنگ میشه 😢
میشه شماهم نظرتونو بگین؟
یا ی جای معرفی کنین برم برا مشاور خوب