سلام دوستای گلم... صبح تازه هوا روشن شده بود پشت پنجره بودم و خیابون رو نیگاه میکردم پشت پنجره اونطرف خیابان دو تا هندونه فروش هستن که هندونه میفروشن اون یکی از اون هندونه فروشها خاب بود موقعی ک خاب بود اون یکی اومد و چند تا از هندوانه هاشو دزدید من خودم دیدم تو همین صحنه ها شوهرم صدا زدم اون اومد فیلم گرفت بعد هر چی به شوهرم اصرار کردم ک نره نگه امشب رفته بهش گفته ک اونا ازت دزدی میکنن و فیلمو نشون داده اما من عذاب وجدان دارم بنظرتون کار شوهرم اشتباهه