2777
2789

خواسته من و درک من در رابطه با خانواده همسرم اینه که هر روز خونه هم نباشیم، واسه هررر مهمون که اومد واسشون منو صدا نزنن هرررکس اومد خونشون منو نگن باید بیایی، سعی نکنن از همه چیزمون سر در بیارن، وقتی میرم خونشون قیافه نگیرن یا یه خوش آمد خشک رو بگن حداقل، من وقتی محبتی میکنم واسشون نگن حقت بود باید میکردی یا جائیکه تو هستی بقیه نباید بکنه، وقتی چیزی قدر و محبت میکنن نگن اینو آوردیم واسه پسرمون بده بخوره یا نگه دار واسه پسرم مال اونه، نمیخوام اجبار بزارن که باید تو خونه تکونیمون باشی هرررسال بدون بهانه، نمیخوام بگن لوبیا ترشی سبزی هرچی داشته باشیم باید بیاد کمک کنه که درست کنیم، هر دو سه روز یکبار نمیخوام انتظار داشته باشن برم خونشونو تمیز کنم، وقتی یه مهمونی رو دعوت میکنن جاریم و خواهرشوهرم رو هم بگن بیاد که کمک دست باشن نه فقط همیشهههه منو تنهایی صدا کنن که برم به مهموناشون برسم، الان ۷ ماهه باردارم جاریم و خواهرشوهرم خونه تکونی کردن واسه مادرشوهرم، مادرشوهرم گفت چون تو هیچ کاری نکردی باید بیایی پله هام رو تمیز کنی، یا با ابن وضعم میگه باید به مهمونام برسی چون تو یک ساختمانیم اصلا درک ندارن اصلا احترام ندارن اصلا حریم خصوصی ندارن قبول نمیکنن که ما جدا هستیم هرکس زندگی خودش رو داره ولی خودشون تابحال یدونه محبت از ایناییکه گفتم رو ندیدم مادرم نمیزاره تکون بخورم میگه پول خرج دکتر نمیکنی که کار کنی بعدا پشیمون بشی خونه خودت هرکاری میکنی بسه، خونه مادرم یدونه ظرف بشورم شوهرم میگه مواظب باش مراقب باش ولی مادر خودش مهمونی میده و میگه بیا فرش بشور میگه هیچی نمیشه از دستت هرچقدر میاد بکن😑😑😑😑 هیچچچچ کمکی یا هیچچچچ محبتی ازشون ندیدم تا بحال اگه نکنم هم برام اخم و تخم میکنن از اینجا هم نمیتونم برم چون پول نداریم

متاسفانه کمتر کسی درکی از زندگی مستقل داره اونا هنوزم پسرشون و زندگیش رو جدا از خودشون نمیبینن

دنبال عیب و ایرادی ؟؟؟ به جای اینکه یه ذره بین دستت بگیری یه آینه دستت بگیر... 

هرچقدر نذر و دعا و حرف و التماس میکنم نمیتونم از این خونه برم چون شوهرم هیچی ندارهنه توان خونه خریدم نه توان مستاجر شدن داریم خیلی ناراحتم ۳ ساله ازدواج کردم تو این سه سال یک روز و دلخوشی ازشون ندیدم هر روز از این سالها با دعوا فقط بخاطر اونا گذشته 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

متاسفانه موقع ازدواج به سطح فرهنگی خانواده طرف توجه نمیشه اغلب

اینا درست نمیشن چون فرهنگشون همینه شما نمیتونید تغییرشون بدید پسرشونم تو همین خانواده تربیت شده

مهدی جونم من دوشب قبل از رفتنت برات کلید ساختم با جا کلیدی قلب که دیگه پشت در نمونی وقتی من و آدلیا نیستیم تورو خدا فقط یه بار کاش از این کلید استفاده میکردی 😭مهدی یادته تولدت سال ۹۱ دم دانشگاهت بادکنک باد میکردم ماشینت رو تزیین کردم همه فکر میکردن خل شدم .مهدی جونم آدلیا دلش هوات رو کرده بیا و بهش بگو خدا اجازه داده دوباره بیای پیشمون و شبای سه نفره مون تا ابد تکرار بشه بیا تورو خدا😭😭
متاسفانه کمتر کسی درکی از زندگی مستقل داره اونا هنوزم پسرشون و زندگیش رو جدا از خودشون نمیبینن

من کلا نا امید هستم هیچوقت صاحب خونه و زندگی جدا نمیشم دور از اینا نمیشم هیچوقت خیلی غصه دارم اصلا آرامش ندارم خدا اصلا جواب نمیده بهم منو اصلا نمیبینه😔😔😔😔

من کلا نا امید هستم هیچوقت صاحب خونه و زندگی جدا نمیشم دور از اینا نمیشم هیچوقت خیلی غصه دارم اصلا آ ...

نمیتونین خونه خودتون رو رهن بدین برین یه جای دیگه ؟

دنبال عیب و ایرادی ؟؟؟ به جای اینکه یه ذره بین دستت بگیری یه آینه دستت بگیر... 

زنداییم بیست و خورده ای سال با مادربزرگم زندگی کرد اونم تو خونه ی دو طبقه ای که شبیه دوبلکس بود خیلی مجزا نبود ولی زندگیش مستقل بود و اینطوری نبود که هر وقت ما میریم زندایی رو هم ببینیم ، اصلا کار کردن و هی دم دست مادرشوهر یا حتی مادر بودن اسمش میشه دور از جون حمالی ، بله وقتهایی هست همه جمعن دارن مثلا رب درست میکنن هر کی رب بخواد میاد کمک


خونه تکونی اگه کسی کمک میخواد باید کارگر بگیره از دختر عروس خواهر و غیره که نباید انتظار داشت


یه کم محکم بگیر روابطت رو ، حرف بزن ، اصلا نیاز به بی احترامی و دعوا نیست ، با لبخند و قاطع حرف بزن بگو نه نمیتونم کار دارم و امثالهم



مادرشوهرم اصلا از رو نمیره، به روش هزاران بار گفتم واسه هررر مهمونی منو نگو بیا من خودم خونه زندگی دارم میگه نهههه خونه من میشینی نزدیکی باید بیایی بهش هزاران بار گفتم من خوشم نمیاد هربار واسه همه چی منو صدا میزنی یا سه تامون رو باهم صدا کن یا کلا نکن یا هربار یکیمون رو صدا کن فرداش میاد میگه بیا فلان کار رو بکن یا وقتی میگم من مریضم نمیتونم بیام مهمونی رو نگه میداره تا زمانیکه من خوب بشم بعد دعوت کنه، یا خونه تکونی رو نگه میداره نا من خونه باشم یا کارهامو تموم کنم یا جاییم درد کرد درست بشه بعد شروع کنن

کاش از اول شوهرت رو مجبور میکردی برا ت خونه اجاره کنه ،منم  مادر شوهرم اول زندگی بهم گفت بیاین پایین خونمون بشینین من قبول نکردم رفتم اجاره نشینی بعد از ۴ سال اجاره نشینی شکر خدا خونه خریدیم انشاالله  شما هم هر چه زودتر مشکلتون حل بشه و صاحب خونه بشین 

زنداییم بیست و خورده ای سال با مادربزرگم زندگی کرد اونم تو خونه ی دو طبقه ای که شبیه دوبلکس بود خیلی ...

خوشبحالت خواهر با هرزبونی بگم باز از رو نمیرن اونقدرررر پر رو هستن ینی تف کنی صورتشون فرداش بازم میان صدات میکنن اگه نری هم ابروت رو میبرن پیش مردم هررر کاری که تابحال براشون کردی دیگه پاک میشه از ذهنشون 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792