من باشم کلید نمیدم.
یکبار کلید دادم. همه را می آوردن خونه را بهشون نشون میدادند. یکبار دوست.
یکبار عروس فلانی
یکبار همسایه
انگار نمایشگاهه!
بعد ها شنیدم... عروس فلانی گفت خونتو دیدم. یا خانم فلانی گفت سر ظهر بود دنبال جانماز گشتیم!
هر دفعه که به خونه سر میزدن یک آدم غریبه هم باهاشون بوده