راستیتش نمیدونم چجوری بگم من 21سالمه و چند ماهی میشه نامزد کردم ک خانوادم ناراضی بودن جوری ک تو مراسم نامزدیم ن بابام بود ن مامانم من عاشق نامزدمم خیلی سختی کشیدیم الانم ک اینجاییم هنوزم داریم کلی اذیت میشیم حق نداریم همو ببینیم حتی و بابام گف تا ی ماه بعد نامزدی عروسیتونه تا اون موقع حق ندارین همو ببینین ولی الا چن ماه گذشته حرف عروسی میشه تو خونه جنگو دعواس اگ خانواده نامزدم برا. پادرمیونی بزنگن برا عروسی تماساشونو جواب نمیدن و سر کوچیکترین بحثا حتی میرسن ب من خیلی خسته شدم نم میتونم تو خونه بمونم ن میتونم راهمو بکشمو حتی همین امروز نامزدم ی نیم ساعت اومد ک فقط تو پارک سر کوچه همو ببینیم ولی مامانم اومد دیدو الم شنگه ب پا کرد بعدم امشب بهم گف ک اینکارا رو میکنی چون میخای فرار کنی. پس فرار کن دیگ هم بر نگرد. نمیدونم چیکارشون کنم خیلی خستم دیگ
وا ببخشید گلم خانوادت مشکل روانی دارن ؟ انقد ناراضی بودن نباید میذاشتن الان که نامزدین دیگه این رفتار درست نیست حس میکنم میخوان خودت بری که نمیدونم بخدا حرفم منطقی نیست
کاش میگفتی دلیل مخالفتشون چیه؟
برای همه آرزوی آرامش دارم ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوشترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادقترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربونترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قویترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همهی اینها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید
من یه دوست داشتم اونم با مخالفت پدرش با یکی ازدواج کرد پنج سال نامزد موند هی ب باباش میگفتن عروسی بگیر میگفت میخوام طلاقشو بگیرم دختره رفت سر خونه زندگیش پسره تمام جهازشو خرید باباش حتی خونشونم نرفت میگفت تو بیا خونمون ولی شوهرت نیاااد انقد گفت و گفت اخر پسره خیانت کرد دختره ام طلاق گرفت اگ پسره رو انتخاب کردی بدون هیچ مردی کامل نیست تهش ب حمایت پدرتم احتیاج داری