2777
2789

خونه خالم مولودی بود اومد مادربزرگشو بزاره جلو در خونمون دست پیرزن ساک های زیادی بود منم رفتم پایین کمکش کنم یه چادر هم انداختم سرم قشنگ یادمه یه پیرهن بندی پوشیدم موهامم باز بود داشتم میرفتم بالا چادرم افتاد مثل اینکه هیز بازیش هم گل میکنه دو هفته بعد هم اومد خواستگاریم 26ام همین ماه هم عروسیمونه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یک سال بود اومده بودیم محله جدید ولی تا حالا بچه های همسایمون رو ندیده بودم . عروسی برادرم بود و حیاط همسایمون خیلی خیلی بزرگ بود برا خانوما اونجا رو در نظر گرفتیم. فردای عروسی رفتم از تو حیاطشون با برادرم چیزی بیارم نگو پسر همسایمون از داخل خونه من رو دیده بود و این شد که اومدن خاستگاری. بعدش که قبول کردیم هر کس میفهمید پسر همسایمونه میگفت با همدیگه دوست بودید؟🙄

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792