خانمش ازش بزرگتره و سیاستش خیلی از من بیشتر.من بچه بودم و اصلا نمیفهمیدم باید چکار کنم.فک میکردم عشق همه چیزو حل میکنه.خودش هم خوب بود.اما دست بزن داشت مادرشوهرم پرش میکرد و اونم میومد منو زیر بار کتک میگرفت با اینکه بعدش پشیمون میشد اما دل من ک شکسته بود دیگه درمان نمیشد
بعد همه منو مسخره میکنن که شش ساله جداشدی چرا هنوز بهش فکر میکنی.
یه سوالی دارم امیدوارم ناراحت نشی، شماهم گاهی حس میکنین این جدایی الکیه و قراره برگردین؟ یا من اینجوریم 🥺
گاهی احساس میکنم همین دیروز بود که فلان جا نشسته بودیم و شوخی میکردیم و....
هنوز جای وسایلی که تو خونم میذاشتم یادمه تک تک ریز و درشت جوری که انگار امروز گذاشتم.
از خواب با حس دلتنگی بیدار میشم و انگار خفه میشم
[QUOTE=308954721]بعد همه منو مسخره میکنن که شش ساله جداشدی چرا هنوز بهش فکر میکنی. یه سوالی دارم بچه داری
نه من سه بار حامله شدم دوتاش که یکیش انقدر با لگد زد پشتم و.... و.... که بچم ایست قلبی کرد پنج ماهه تو شکمم. دومی رو قرص داده بود بهم.
سومیم که بابام مجبورم کرد کورتاژ کنم میگفت نون ندارم به بچت بدم و...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
