طبق معمول عصر جمعه داشتیم از ویلای روستا میومدیم
چون انتر خان خیلی اب میخواد قبل راه افتادن دیده آب ،تازه گذاشتیم یخچال،،،رفته آب رو گذاشته فریزر که زود تو راه به مشکل کم آبی برنخوره…منم اومدم بطری آب بردارم براش… گفت فریزره ،،،منم از اونجا برداشتم حرکت کردیم…توراه گفت آب بده…تا خورد گفت آب خیلی یخه…
بعد حالت طلبکار به خودش گرفت گفتم مگه آب سرده دست منه…گفت اره تو باید بررسی کنی… دیدی سرده آب گرمم میاوردی…خلاصه دیگه باهام ح نزد تا موقع خواب…بعدشم صبح زود رفته بود شهرستان برا کارش…تا امروز نه زنگ زده نه پیام…😒
چقدر مزخرفه این بشر،،،بخاطر سردی آب….
حالا فک کن تا قبل قضیه آب گل و بلبل بودیم
مردک