بوکوفسکی میگه: خنجرهای بیشماری در من فرو رفته اند. وقتی گُلی به من تعارف می کنند، نمی توانم دقیقا بفهمم که چیست
زمان می برد
من نمیخوام مشکلاتمو حل کنی نمیخوام ناراحتی هامو باهات شریک شم خودم از پسشون برمیام ولی تو فقط اون آغوش گرمی باش که وقتی از جنگیدن خسته میشم، بهش پناه ببرم همین