2777
2789
خب تو چیکار داری خواهر نکنه حسودی میکنی😂 خیلی حرفات زشت بود خانوادش هرطور بودن تقصیر اون نیس معلومه ...

من حسودی نمی کنمخیلی دلم میخواد زندگیشون درست بشه من طاقت دیدن اشک مرد ها رو ندارم ببین چیکار کرده که بغضش ترکید وگرنه من خیلی با رفتار های بد جاریم سازش کردم خیلی جاها می تونستم جواب بدم اما کوتاه اومدم 

خب یه کلام طلاق بدش...ای خدا چنین زنی نصیب شوهرم کن...ببینم دامغانی نیست؟

شاید طلاق بگیره اما فقط واسه بچه هاش که نمی تونه وگرنه تا حالا صدبار طلاق داده بود 

نه عزیزم دامغانی نیست قبل اینکه واسه خواستگاری بریم به قدری خودش خوبو مومن نشون می داد همیشه با خودم میگفتم یه فرشتس اما از وقتی وصلت شکل گرفت اون نقاب کم کم از صورتش رفت خودشو نشون داد

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

شاید طلاق بگیره اما فقط واسه بچه هاش که نمی تونه وگرنه تا حالا صدبار طلاق داده بود  نه عزیزم د ...

چی بگم...این آدم فقط برادرشوهرتونو از بین میبره دایی منم زنش اینجوری بود آخر سر به خاکش داد 

ربطش اینه پسرخالمه از بچگی باهم بزرگ شدیم منو مثله خواهر بزرگش می دونه فقط پیش منو شوهرم حرفشو میزنه

پس خیلی نامرده که غیبت زنشو‌میکنه

دل تنگ توم دلم باران دهانم باران چشمم باران

تو ازکجا می‌دونی شاید برادر شوهرت خونشو تو شیشه کرده پشت سرشم حرف میزنه بعضی آدمها خودشونو خوب جلوه میدن ولی تو خونه زن و بچه رو داغون میکنن

دل تنگ توم دلم باران دهانم باران چشمم باران

اصلا من اشتباه کردم اینجا درد و دل کردم نی نی سایت جایی که یکی تاپیک بزاره فقط برای اینکه ثابت کنن که اشتباه می کنی بگن تو نمی دونی از هیچ حرف و قضاوت فروکذار نمی کنن واقعا از کسایی که این پیام میخونن توصیه می کنم اینجا درد دل نکنید که می زنن پس دلتون 

اخییی خدا رحمتش کنه 

آره البته سلیطه بود داییمو میزد خونین و مالین پرتش میکرد از خونه بیرون داییمم میرفت خونه ی مادربزرگم تا یه زنگ بهش میزدن میرفت خونش...گاهی میشد سه ماه ازش خبر نمیگرفتن زن و بچش اینم خونه ی مادربزرگم بود...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز