من رفته بودم امشب خونه مادرشوهرم یگم کاهو بابام اورده بود از باغمون اونا را بردم بچه خواهرشوهرم حالش بد بود دیدم حالا گه اونجاست رفتم یه سر بزنم تا رسیدم خونه مادرشوهرم ...مادرشوهرم گفت حلال زاده ای تازه میخاسم زنگت بزنم که بیای اینجا خلاص رفت شام درست کنه من به همسرم پیام دادم که من اومدم اینطرف بعد بهم پی ام داده که با اجازه کی اومدی منم گفتم اگه ناراحتی میرم الان گفت برو منم همون موقعه پاشدم اومدم بیرون مادرشوهرم بقیه گفتن چرا میری چی شده گفتم هیچی دلم خیلی شکسته از حرکتش😭😭😭من که جز خونه پدرم خونه خودشون جایی ندارم که برم ب شدت دلم شکسته ازش هنوزم زنگم نزده
چقد بدم میاد که زن عاقل و بالغ مثل بچه مهدکودکی باید از شوهرش اجازه بگیره بره اینور اونور خیلییی رو مخمه این حرکت اخه ینی چی! مگه طالبانه یا عصر حجر 🤕😭😡