من با مادرشوهرم یک ساختمانم، هرچی باشه واسه ما هم میدن مثلا میوه یا نان روغنی یا یه غذایی که بو داره، صدام میکنه از پله ها میرم میبینم چیزی دستشه میگه بیا اینو ببر واسه پسرم😑 یا میگن اینو واسه پسرم خریدم خوشش میاد بده بخوره، یا میگن باباش یا مامانش گفت بدم به پسرم که بخوره.
منم بهم برمیخورد هربار یکبار به مامانم گفتم اینو اونم شب که شوهرم اومد خواست تلافی کنه مثلا گفت اینو درست کردم گفتم دخترم دوست داره بدم بخوره بعد دو دقیقه گفت بدون دامادم هم نمیتونستم بخورم در واقع دوتاتون هم بخورین گوشت بشه به تنتون بعد بهم گفت مادرشوهرت چه دلی داره که اونجوری میگه آدم بغض میکنه وقتی یکی رو میگه یکی رو نه، بعد چند روز پیش خواهرشوهرم اومد دقیقا همین حرفا رو درمورد مادرشوهرش گفت که هرچی فرستاد واسه پسرش میفرسته نه ما،مادرشوهرم هم داشت بد میگفت از مادرشوهر دخترش، منم همونجا بهش گفتم چرا ناراحت میشی خب اگه کار خوبی نیست تو هم نکن دیگه واسه دختر خودت که میرسه میگی مادرشوهرت بدجنسی ولی به ما که رسید میگی دلم واسه بچم میسوزه واسه همین؟؟؟ گفت من کی گفتم اینجوری گفتم من بچه نیستم که همه چی رو میفهمم همه چی هم یادمه بار دیگه که این حرف رو گفتین یادتون ميندازم ببینین کی گفتین بام اخم کردن هرکس یه طرف منم کمی بعدش پاشدم اومدم پایین خونم