عزیزم آدم ها پیر که میشن واقعا حرف زدنشون دست خودشون نیست
من مامانِ پدرم با ما زندگی میکرد یعنی تو یک حیاط و ایوان بودیم فقط اتاق جدا بود
من یادمه سیزده سالم بود متاسفانه عادت ماهانه شده بودم
زیاد تو خونه کار کردم چون مامانم خودش شاغله برای همین کمرم به شدت درد میکرد
مادربزرگمم وقتی رفت حموم صدام زد گفت بیا پشتمو کیسه بکش
منم رفتم وقتی اومدم صداشو شنیدم که غر میزد که نمیتونه یک کیسه بکشه و کلی حرف که یادم نمیاد
کلا فراموش کردم
وقتی از حموم اومد کلی گریه کردم بهش گفتم من کمرم درد میکنه حالم خوب نیست نباید زیاد کار میکردم حالا اومدم کمکت کردم اینجوری جوابمو میدی پشتم حرف میزنی ؟,
اومد جلو صورتمو بوسید گفت سن آدم که بالا میره دیگه حرف زدن دست خودش نیست
ببخش دخترم واقعا اون حرف های که زدم دست خودم نبود
راست میگفت هیچوقت ندیدم با نوه هایش بد رفتاری کنه یا پشتون حرف بزنه
شما هم بذار پای پیری اینقدر خودتو اذیت نکن