دیشب یه جا بودیم ،یه دختره بود خیییییلی سفید بود ،یعنی من اول از پشت دیدمش شلوار کوتاه کرمی پوشیده بود یه صندل کرمی هم پاش بود پاهاش از شدت سفیدی عین مهتابی میدرخشید.
همسرش بود نمیدونم دوستش بود خلاصه نمیدونم چه نسبتی باش داشت عین پرنسس باش رفتار میکرد دستشو گذاشته بود رو شونه های دختره ،
من تو دلم گفتم لابد از اون سفیدای نچسب،که بعدش روبه رومون نشستن ،ومن چهره ی دخترو دیدم
لامصب عین حوری ها بود پوست صاف وبراق ،چشما،بینی ،لباش همه چی نچرال وزیبا،
واقعن در خودم احساس ضعف کردم.
حالا من زشت نیستم ،پوستمم سفیده ولی نه در این حد
خوش بحالش همه چیز وباهم یه جا داشت
راستی قدش هم بلند بود کمرش هم باریک ،چه موهای پرپشتی هم داشت