بگین چیکار کرد
مهمونی سمی نداشتم
زنداییم
با بچه هاش اومده بودن خونه مون
لام تا کام حرف نمیزدن
همین جور نشسته بودن روبرو ما ســــــــــــاکــــــــت
نه چای می خوردن ، نه میوه ، نه خوراکی
کلافه شده بودم 🤯 🤯
اینقدر به گلای قالی زل زدم ، چشام نور های سفید میدید 😂
دوست همسرم
با خانومش ۶ بعداز ظهر میومدن ۴ صبح میرفتن.حتی یبار بعد نماز صبح رفتن من واقعا اذیت میشدم
یکی منو لایک کنه لطفا
ی یارویی اومد خونمون(ما هروقت بخوایم بریم اونجا حتی اسباب بازیهای بچشو از بچها قایم میکنه) اونوخت اومده بود خونه ما رفته بود با بچش اتاق خواب ، تلفن رو از پریز درورده بود داده بود دست بچش بازی میکرد😐اینم بگم بچش درحد یکسال، ی سالو نصفی بود ک فکر نکنین خود بچهه درورده بود
یکبار من یادم نمیره یک مهمان داشتیم من مرغ شکم پر درسته کرده بودم
من رفتم نماز بخونم رفته بود تو آشپزخونه غذا بده به بچش سینه مرغه دریده بود با قاشق آب خورشتی هم برنج سفید کشیده بود
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای با دیدنش یه لحظه قلبم وایساد
عروس خواهرم ..می امد خونه مون ساکت می نشست و هیچجی نمی خورد و حرف هم نمی زد ..
منم قطع کردم این رابطه مسخره رو
خونه دایی مم که میرفتم
زنداییم میومد از ما پذیرایی میکرد
بعد خودش میرفت در گوشه ترین نقطه جمع ساکت مینشست
اگه ازش سوالی میکردی ، در حد بله یا خیر جواب میداد
نهایت خیلی میخواست جواب بده ، در حد یه جواب ۰،۵ نمره ای حرف میزد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز