مادرشوهرم اینا میخان برن کربلا آبان ماه منم تازه به سال عروسی کردم اما یکم براشون اهمیت نداره ک من عروسم دختر 9ساله دارن به ما گفتن باید زمانی ک میرن من برم اونجا از دخترشون مراقبت کنم و براشون غذا درست کنم یه برادر شوهرم دارم ک 20سالشه و با شوهرم اصلن کنار نمیاد همش دعوا میکنن من باید دخترشونو صب بیدار کنم ک بره مدرسه ولی خودمم بایدببرمش اونم 7صب راه مدرسشم دوره باید پیاده برم منم آدمم خودم خونه دارم مستاجرم باید خونه ی خودمو ول کنم تا برم برای اونا کار کنم خسته شدم چیکار کنم
توام باهاشون برو کربلا😂😂😂😂
چه انتظاراتی دارن
شوهرت چی میگه
دختره دیگ ای نداره مگ
وا
کسی دیگه نیست مراقبت کنه ؟
اونا خودشون بزرگن اصلا ب تو ربطی ندارع
واجب بود الان بره تو مدرسه ها
چند بارم رفتن تهران من رفتم خونشون موندم غذا درست کردم و خونه تمیزکردم من چه گناهی کردم تازه خیلی ام مهمون دارن باید هر روزم از مهمونا شون پذیرایی کنم
چقدر خودخواهن بچه رو خار دست زن برادر میکنن و از اون طرف عروس روهم حرص میدن تا خودشون برن بگردن
خوب‌الهی شکر گاوتر از خانواده شوهر منم هست
بهترین کار اینه دختره رو بباری پبش خودت
برای پسر 20ساله نیاز نیست غذا بپزی بگو اونو نمیتونم قبول کنم
اصلا بگو معذبم پیش پسره
بیارش خونه ما من میبرمش مدرسه
باحاله ک همه با هم میشینید بازی میکنید
من عقد بودم مادرشوهرم رفته بود دبی رفتم خونشون با خواهر شوهرم و برادر شوهرم کلی خوش گذشت همشم غذاهارو میسوزوندم😂
چندسال پیش برای منم این اتفاق افتاد یا این تفاوت که شوهرمم با مادرش اینا رفت کربلا😆
بجای اینکه برم پیش مامانم موندم خواهر شوهر بردار شوهر تر و خشک میکردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
