ای کاش الان دور بودم!... دور یه دریا... یه نور ماه هم میخورد و و تک و تنها با بهترین آدمی که بهم بی منت میبخشید...
یه چایی گرم میخوردیم!
هوا هم خنک و تاریک و فقط نور ستاره و ماه .. اونور دریا هم کشتی بودند..
من از دلتنگم گریه میکردم اون میگفت درست میشه... صدای دریا هم میومد..... ای کاش..... ای کاش جایی بودم که انسان نبود.... یا بود اینجوری بود. حیف الان در اتاقی هستم که تاریکه و از اشک دارم اینو مینویسم و فقط نور چراغ خوابم روشنه.... ای کاش آدمها خاموش بودن و فقط چندتایی شون که مثل چراغ خوابه آرامش بخش بودند بود....
🌝🌼خیلی دلم گرفته... خدایا میدونم تنهایی هم نعمتی هست... پس ببخش بابت این حس وجودم!! و حرف زبانم...
هعی! میگذره... و چقد رنج اور میگذره....