امروز زنگ زدم به ی ۲آ نویس...
برام سر کتاب ک نگرفت فقط یکاری کرد ک با گریه تلفن قطع کردم و توبه کردم ک دفعه اول و آخرم بوده باشه ک سمت این چیزا میرم...
بهش میگم یه کسی رو دوست دارم ولی باهاش ارتباط ندارم هنوز و احساس اونو نسبت به خودم نمی دونم میشه سرکتاب بگیری ببینم باهاش چه آینده ای دارم؟!
طرف گفت تو زن بدنیا اومدی حق نداری کسی رو دوست داشته باشی مگر دوطرفه! تو رو باید کسی دوست داشته باشه وگرنه ول معطلی! بهش گفتم انقدری دوسش دارم ک حاضرم تا آخر عمرم مجرد باشم! گفت همه اینا مضخرفع دوسال دیگه دلت بچه میخواد! باید ازدواج کنی و بچه دار شی... گفتم یعنی با کسی ک دوسش ندارم ازدواج کنم و ی عمر شرمنده اون و احساسم باشم؟! میگفت احساس معنی نداره زندگی جبره و ما اندکی اختیار داریم! ربطی به شرمندگی هم نداره واقع بین باش دختر:/و گفت تو مشکلی نداری برات سرکتاب بگیرم خوشی زده زیر دلت:/
اون اصلا نمیدونه من ۵ ساله عاشق طرفم و چیا کشیدم و شرایطم چی بوده! بخدا انقدر پشیمون شدمممم فقط توبه کردم...