اونم فقط توی اب خالی نمک و روغن میپختم بعد میریختم ته ماهیتابه ته دیگ میکردم میخوردم
تنها بودم شاغل بودم حوصله نداشتم برا اشپزی
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰 برای شفا و سلامتی پسرم دعا کنید لطفا سپاس❤️
اگه جواب بی ادبی و فضولی کسیو ندادم فک نکنه که بلد نبودم. بخاطر ارامش اعصاب خودم بوده که از کنارت رد شدم.. عقده هاتونو اینجا سر بقیه خالی نکنید. موضوعات تاپیکمم هرچی دلم بخواد میزنم هرکی دوس نداره میتونه بره بیرون. انقد