2777
2789

بچه ها تو زندگی با شوهرم درسته رفاه مالی بود

پلی واقعیتش بارها دست روم بلند کرده بود همیشه ترس از کتکش داشتم 

یکسال بود رابطه باهم نداشتیم 

اصلا منو نمیدیذ 

صبح تا شب سرکار بود نه محبتی نه توجه 

خیلی احساس تنهایی میکردم 

میگفت حق نظر نداری حق تصمیم نداری حرف حرفه منه 

به بهونه های مختلف گیر میداد فحشم میداد 

خیلی ناراحت بودم همش به طلاق فک میکردم 

پسرم دو سالشه جیغ میزد بهونه میگرفت اصلا ارامش نداشتم 

شوهرم اظهار پشیمونی کرد ولی دیگه هیچ چی مثل قبل نشد بچه رو برد خونه مادرش یک هفته خونه مادرش بود 

توافق نامه رو امضا کردیم برای طلاق 

بعدش شوهرم اومد گریه و‌ناله باهم اشتی کردیم بعد رفت بچه رو اورد 

گفت برو خونه مادرت تا خونه رو رنگ بزنم با بچه اومدم شهرستان خونه مامانم 

خونه بابام پسرم هرروز جیغ میزد گریه میکرد بابام گفت بچه رو ببر نمیتونم تحملش کنم 

زنگ زدم شوهرم گفت بچه همش جیغ میزنه اذیت میکنه گفت مامانم میاد میبرش خونه مادرش یعنی مادر بزرگ شوهرم یه شهر دیگه یعنی پسرم هم از من دوره هم از باباش 

بچه رو اومدن بردن قبلش به شوهرم گفتم اگه دوباره بچه رو ازم جدا کنی بین منو تو همه چی تموم میشه بااینکه اینو گفتم گفت باشه تموم بشه گفتم اگه ببری دیگه نباید اسممو بیاری گفت نمیارم مادرش اومد بچه رو برد منم تهران قبل از این ماجراها یه کار دولتی برام جور شده بود شب به خانوادم گفتم امشب میزم تهران که صبح برسم و پیگیره کارم بشم و رفتم صبح رسیدم رفتم خوابگاه شوهرم نمیدونست تهرانم زنگ زد به بهونه ی وسایل بچه گفت کجایی گفتم خونه مامانمم گفت دوروغ میگی تهرانی بعد یه عالمه فحشم داد که چرا رفتی و برگرد منم برگشتم دوباره شهرستان خونه بابام 

بچه ها اگه بخوام برگردم خودم و زنگ بزنم به شوهرم زندگی قبلم واقعا اذیت بودم و عین برده باهام رفتار میکرد مجبورم وایسم تا بلکه خودش یه تکون بخوره چون برگشتنمم به اون زندگی خیلی سخته قبول کنید منو فقط بخاطر بچه داری میخواست 

درسته که الان وضعیت خوبی ندارم ولی اگه خودم بخاطره بچه برگردم و زنگ بزنم اولا لج میکنه بیشتر عذابم میده و خیالش راحته که من میخوام برگرذم دوما اگه هم دوباره بخوایم به هم برگردیم زندگیمون خوب نمیشه چون اونم مقصر بوده 

مجبورم فقط تحمل کنم دوریه بچمو 

توافق نامه طلاق امضا کردیم تا یکماه دیگه تکلیف مشخص میشه 

چرا بچه دوساله بدبختو پاس میدین ،تومادری چجوری میزاری ببرن یه جای دیگه

چون که خدا همه چیز را دید‌ و کاری نکرد...من یه سوال دارم از اون بالایی؟واس حاطره چی آفریدی؟نونت کم بود؟آبت کم بود؟مشتی تو با اون همه قدرت و عظمت،دبدبه و کبکبه ،یه حال خوش به ما نمیرسید؟چجوری دیگه ازت باس بخوایم؟که خساست نکنی؟مشتی پشتتو کردی به ما انگار پیاز خوردیم،کجایی تو پس ؟خالق بی نیاز؟

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

دلم به بچت میسوزه عزیزم منم پسرم ۲سالشه یه لحظه نمیتونم دوری شو تحمل کنم 

بخاطر بچه باهم تفاهم کنین

مادر بزرگم همیشه میگفت ننه ، خوشبختیتو هیچوقت جار نزن!نزار کسی بگه خوشبحالش همین خوشبحالش گند میزنه به زندگیت                                                                                                                                                           

ببخشید ولی چقدر بی احساسی ، خب جیغ بزنه بچه نباید زنگ بزنی بیا ببرش بعد طلبگارم هستی که بچه رو ازت جداکرده

اگه ریپلایی میزنم نظرمو میگم ، اگرم ریپلایی نمیکنم یعنی در حدی نیستی که جوابتو بدم ، پس خودتو خسته نکن 😂

حرفات درسته ولی بچه دوساله رو چجور راحت از خودتون دور کردید ‌.تصورش دیوونم میکنه.شده طرف و بکشم‌نمیذارم بچه ی دوسالم و ازم دور کنن‌.حداقل خودش نگه داره مادربزرگ پدر اخه بچه کوچیک نگه میداره اونم جیغ بزنه میتونه تحمل کنه؟نمیگی میزنتش یه وقت

اعصاب ادمو خورد میکنید همون بهتر جداشید بچه مگه توپ پاسکاریش می‌کنی 

اگه ریپلایی میزنم نظرمو میگم ، اگرم ریپلایی نمیکنم یعنی در حدی نیستی که جوابتو بدم ، پس خودتو خسته نکن 😂

بچه دوساله مگه مادربزرگ باباش رواصلا دیده که حالا بخواد پیشش بمونه

باخودت فکرنکردی الان بچه ات چقدر احساس تنهایی میکنه

یه جمله واسه خود چند سال بعدت:"دارم سخت تلاش میکنم تا تو خوشحال باشی….”💎
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز