من عاشق کار کردنم بنده خدا شوهرم هم اصلا کاری نداره میگه هرکاری دوست داری بکن یه مدت اوایل ازدواج میرفتم سالن دستیار رنگ کار بودم ولی خب شاغلی تو دوره مجردی با متاهلی خیلییی فرقشه من تو مجردی از صبح تا شب فروشنده بودم صبح زود باشگامم میرفتم اما میومدم خونه دراز کش بودم تا برم بخوابم، اما متاهلی تازه آدم میاد خونه کلی کار داره همون آشپزی و جمع و جوریه جزعی خونه هم خب آدم وقتی خسته باشه سخته بچه هم نداریم اما میومدم خونه جنازه بودم تا کارامو کنم بخوابم نصفه شب میشد صبح زود هم باید پا میشدم سر همین اذیت میشدم غر میزدم شوهرم میگفت مگه مجبوری خب نرو سرکار اما دروغ چرا اگه برم سرکار نسبت به حقوق شوهرم لااقل میتونیم پس انداز کنیم اما الان پنج ساله بیکارم نه کلا بیکار مثلاً تواین مدت رفتم مهد کودک دو ماه بعد باز ناچار شدم بیام بیرون چون خسته میشدم با کار خونه مثلاً کارای اینجوری که یه ماهه دو ماهه درومدم الانم سه ساله یا کار خوب با ساعت کاری خوب پیدا میکنم اونا استخدام نمیکنن یا اصلا پیدا نمیشه مثلاً الا یه کاری هست از ساعت ۲ ظهر تا ده شب حقوقش ۶ تومان با بیمه اما میترسم نتونم شب میام به کارام برسم صبح هم شوهرم باید ناحار ببره واسه کارش ینی شب بیام ناحار فردارو بزارم صبح دیر پاشم مثلاً ۱۱ ۱۲ ظهر میشه دیگه یا نمیتونم به نظرتون؟