اوایل یعنی تو این دوسال هر کی خودش تنهایی میرفت خونه مامانش اون جدا منم جدا چون خیلی دعوا داشتیم چند ماه با تصمیم من کردم ماهی یک بار با هم بریم به هر دو خانواده سر بزنیم چون اینطوری مجبوره کمتر خونه مامانش بره و اونا هم وقت پر کردنشو ندارن بیشتر پدرش پرش می کنه مامانش هم از شوهرش حمایت می کنم هر دو سر و ته یه کرباسن باورت نمیشه باباش میرفت شماره تلفن خالمو پیدا میکرد زنگ میزد فلانی اینجوریه و اونجوریه از من بد میگفت حالا هم میدونستن مشکل چیه میرفت زنگ میزد ابروی منو ببره خدا یکی انداخت تو کاسه اش که دخترش طلاق گرفته بیش نیست این اگه زندگی پسرشو دوست داشته از اول زندگیمون باعث اختلاف های ما نبود معلومه براش اهمیتی نداره.