رفته بودیم جمعه بازاربعدی خانمی بادختراش اومده بودن خریدودخترکوچیکه گریه میکردمیگفت شالوکلاه میخوام رفتن بخرن بعددختربزرکه ی گوز میزنه فروشنده میگه اه اه چه بوی بدی میاد مادردختره که میفهمه کاردخترش بوده میگه نه آقا بوی چاه وفاضلابع وفروشنده هم بدبخت بساطوول میکنه ومیره ومادره هم به دخترش زیرزبون ای گیسات ببره ای بی شرف ،😁😁😁😁