همسرم تنهایی میخواد.... شما بودید واکنشتون چی بود

ببین لب مطلب اینه که عادی برخورد کنی تا حساسیتش برانگیخته نشه . چون مردها وقتی دور هم جمع میشن بینشون معمولا یه نفری هست که شروع کنه به آه و ناله که آره زنم منو لای منگنه گذاشته و دائم کنترلم میکنهو خیلی اذیتم میکنه و این صوبتا بقیه هم دور برشون میداره که برگردیم شمیرو از رو میبندیم و اینا. برای همین میگم حساسش نکن.

ولی اگه بعد برگشت احساس کردی دیگه تصمیم دارن دم به دقیقه از این برنامه ها بذارن ، باهاش جدی صحبت کن

گاهی دو رزوه 

الانم ۶ روز رفته کربلا 

داره میاد 

اگه دوست نداری نزار بره

بابای من مرد مومنی بود.چند تا دوست بازنشسته بنگاهی داشت.میرفتن باغ مجردی.ی دفعه بابام رو دعوت کردن مامانم گفت نری بهتره.ایشونم ب احترام مادرم نرفت.بعد ی سال همشون معتاد شده بودن.بابام همشون رو رها کرد

ذات مردت رو خوب میشناسی دیگه، به نظرت بد عادت میشه؟

باز گو کردنش برام سخته 

 چون اصلا  فکرشو نمیکردم همچین آدمی باشه 

 شاید از نطر شما ساده باشه ولی برای من سخت بود پذیزشش

  خلاصه که حسابی  صد حال خوردم 

فقط خواستم بگم  فکر نکن آقایون مثل ما خانوما  هستن و ته تفریحشون یه قلیونه

   میگم من. اعتماد 100 درصد داشتم حتی اگه بابام میگفت شوهرت اینجوریه باور نمیکردم 

 تا اینکه خودم یه روز فهمیدم 

 که البته انکار کرد 

حالا انتخاب  با خودته عزیزم 

 اگه آدم حساسی نیستی  تصمیم بگیر با در نظرگرفتن  همه ی جوانب

ذات مرد ها رو اصلا نمیشه شناخت 

 اونی هم که میگه  میدونم 

هنو  نفهمیده کجای  کاره.... 

بله این حرف شما هم درست هست.

استارتر امیدوارم تصمیم درست رو بگیری و خیر پیش بیاد برات. 

بله 

 منم به شدت حساس بودم رو این قضیه 

   نمی خوام بترسونمت ها 

 اصلا 

 ولی هدفم این بود که  همه ی جوانب رو در نظر بگیر   اینجور دور همی ها این چیزا رو هم داره 

اگر جای شوهرش بودم.حالشو میگرفتم.چه چیزا

اگه بار اوله بزار بره 

  ولی نشون بده که. با اینکه ناراصی هستی 

 ولی برای  آرامش اون اجاره  میدی 

 و تحمل میکنی 

 بهش بگو خیلی سخته این شرایط بی خبری و نبودنش

 ولی تحمل میکنی. به شرط اینکه. حواسش رو جمع کنه که  کاری نکنه که بعدا پشیمون بشی از این کارت

نمی دونم بازم تصمیم با خودته