من تو یه شهر که از کل فامیل یکساعت فاصله داره زندگی میکنم
طبیعتاً کلیه مراسم ها و مهمونی ها باید یکساعت بگویم برم و چاره ای ندارم که وقتی زن و شوهری دعوت میشیم بچه ها رو بگذارم خونه مادرشوهرم
خواهر شوهرم هم بچه های خودش رو به بهانه بچه های من میگذاره خونه مادرشوهر
بعد وسط مهمانی میگه زنداداش چهار تا غذا بده داداش ببره واسه بچه ها
و من هم یک بار تو عمل انجام شده قرار گرفتم و این کار رو کردم و خیلی هنوز ناراحتم بعد یکسال
بعد از اون مجبور شدم واسه 10تا بچه هی غذا درست کنم از شهر خودم ببرم شهر اونها خسته شدم دیگه
میگم میزبان رو تعداد دعوتی غذا تدارک میبینه حتما
امروز هم داشتیم میرفتیم مراسم تدفینی که نهار هم داشت
به شوهرم گفتم اگه قراره به خاطر بچه های خواهرت مجبور به غذا دزدی بشم بلند میشم از مجلس میام خونه بچه ها ی خودم رو میبرم رستوران
بعد هم گفتم مادرم کارم داره میرم خونه مادرم
شوهرم رفته بود خونه مادر شوهر
رفتیم مراسم نمیدونم به خواهرش چی گفته بود هم لال بود هم ناراحت
غذا هم نبرد