یه خواستگار داشتم صاحب خونمون بود منو دیده بود تو اون سن با خواهرش اومده بود خونمون از قبلم گفته بود به مامانم برای امر خیر میایم منم مخالفت که راهشون ندید یعنی چی اخه من فقط ۱۴ سالمه مامانمم نمیخواست راه بده ولی چون صاحب خونه بود اومدن بدون میوه و گل
من رفتم تو اتاق قایم شدم بعد دیدم مامانم اومد گفت خواهرش فقط میخواد تورو ببینه به من میگه چنتا مغازه داره پولداره ماشین داره خونه داره دخترت خوشبخت میشه
منم قبول نمیکردم رفتم تو حموم قایم شدم بنظر شما خوشبخت میشدم اگه میرفتم ؟