سلام دوستای مهربونم
من دیروز صبح رفتم دنبال داروی پدرم
از لحاظ روحی توی داروخانه خیلی بهم ریختم
دارو رو گرفتم ولی بخاطر رفتار زشت اونا گریه کردم و خیلی سخت گذشت اون چند ساعت ...
برگشتم خونه دیگه تا شب حالم خوب نبود و اینجا زیاد نیومدم
انشالله همیشه سلامتی باشه برا همتون
برای قضیه ازدواجمم هنوز دلم به دعای شما گرمه
دیروز خواستم به مامانم بگم اما واقعا حالم بد بود
شماها چخبرااااااا
فانتزیم میگه یه روز هممون یجا جمع میشیم دور هم چایی میخوریم🫠😍🙃