2777
2789

روزی که به مادرم گفتم بچم دختر ،پشت تلفن بهم گفت خب چیکار کنیم ،امروز هم اومد دعوا الکی‌ راه انداخت و رفت ،میگفت سه ماه پیش فلان چیز رو بهم گفتی ،منم گفتم مادر من چرا سه ماه تو دلت نگه داشتی همون موقع میگفتی من پیشونی ت رو بوس میکردم و معذرت میخواستم چرا این همه صبر کردی ،هی اصرار و منم هی معذرت خواستم ،دیدم فایده نداره گفتم من معذرت می‌خوام ولی شما نمی‌بخشی گفت نه معلومه که نمیبخشم ،داشت می‌رفت بهش گفتم مادر بشین چای بخور بعد برو گفت نه میرم دیگه نمیام توام زنگ نزن ،همه ی خورد ریز سیسمونی رو خودم خریدم و به اسم مادرم تموم کردم ،مادرم فقط لگو خرید و چندتا لباس و چندتا شیشه شیر ،یه پتو ،بقیه رو خودم ،بعد بهش گفتم مادر ما خودمون دوست داریم بخریم گفت نه من قول دادم سرویس چوب بخرم میخرم ،امروز اومد دعوا راه انداخت و گریه من رو درآورد که سرویس چوب رو نخره و مجبور شم خودم بخرم ،در صورتی که همش بهش میگفتم مادر وظیفه شما نیست و بچه ماست ،از دست مادرم دیوانه شدم تو این همه سال همش عاشق پسراش بود و هست من همیشه آخ و پیفه بودم الان هم بچم اخ و پیف ،راستش خیلی دوستش دارم ،ولی مادرم هیچ درکی نداره که من باردارم و اونم با ای وی اف شده و کلی دردسر کشیدم تا خدا بهم رحم کرد و داد ،وقتی انتقال دادم سریع پا شد رفت سفر که پیش من نباشه یه وقت بهم بخواد برسه دو ماه ک شد با اینکه ویار داشتم اونم تهوی که هیجوره خودم غذا نمیخوردم میرفت سفر می‌گفت برای داداش کوچیکه غذا بذار ببره سرکار ،شوهزم خیلی ناراحت میشد و دم نمی‌زد ،رفتم پانکچر کردم بازم سفر بود ،تو این چند وقت یه بار غذا نپخت بده به ما ،ولی خودشون تا مریض هستن و تنها و نیاز به کمک دارن از ما توقع دارن خیلی دلم برا خودم میسوزه که به هیچکس نمیتونم چیزی بگم ،منو بازها پیش مادرشوهرم و شوهرم کوچیک کرده و مسخره ،دردو دل زیاده ک در اینجا نمیگنجه

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عزیزم شما ک ب این سختی باردارشدی چراقبول کردی غذا درست کنی؟ واقعا سخته منم باردارم استراحتم درک میکنم چقدر سخته اشپزی مخصوصا س ماه اول چرا قبول کردی از بس چیزی نگفتی هرطور دوست دارن رفتارمیکنن

بعضی دردا مثل چایی میمونن....!!!شاید سرد بشن !اما تلخ باقی میمونن...!!!!❤️😍 سال ۱۴۰۱ب آرزوم رسیدم 😍❤️

از چه لحاظ میگی فرق میزاره شاید اینطوری به چشمت میاد

خدایا شکرت خدایا شکرت بخاطر هر چیزی بهم دادی لمس گرمای کوه شنیدن شرشر بارون نفس کشیدن روزای خوبی که داره میاد خدایا شکرت اگر اشک ریختم تو چشممو پاک کردی خدایا شکر اگر محتاج بودم تو بهم ثروت دادی اگر منتظر بودم تو منو به انتظارم رسوندی خدایا شکرت بخاطر روزای آروم و شاد حال عالی آدمای مهربون و یاری رسان حرفای درست و منطقی  کار و تلاش زیاد و پر برکت خدایا شکرت
واااا چه مادر بی درکی داری😑😐 اصلا اینجا می‌شنوم بعضی مادرها اینجوری هستن هنگ میکنم....

یه طرفه یا ظاهری نمیشه قضاوت کرد. البته هستن مادرهایی که ناراحت رفتار میکنن. ولی باید گشت دنبال علتش. مثلا شاید از داماد ناراحتن.یا هزار دلیل مختلف دیگه. گاهی خبرکشیها.گاهی دردهای مالی‌ گاهی ......

قدر خودتو بدون. تادیگران هم احترام بزارن بهت.

به نظر من اینکه خودت سیسمونی بخری ولی به نام مادرت تموم شه هم کار درستی نبوده وقتی اون هوای تو رو نداره چه دلیلی داره تو انقد هواشو داری دلیل این توقعاتی که که گفتی خودتی به نظرم یه کارایی میکنی که همش ازت انتظار دارن

سلام عزیزم ...

امیدوارم خدا ب دلت صبر بده،،، بابا تو این دوره و زمونه آدم باید دست ب زانوی خودش بگیره از هیچکی توقع نداشته باش منم مادرم خدابیامرزش تا وقتی ک بود ب خواهر کوچکترم خیلی بهش داد و بهش رسید در حدی ک ما ۴تا بچه ایم۳ تا دختر ۱پسر...

کلی صدای همه رو در میآورد منم با چشم خودم این همه تبعیض و دیدم ولی افسوس مادر من هیچوقت قبول نکرد فقطم انگار با من لج داشت خدا بیامرزدش...

توام بگزر بابا دیگه کاری نمیشه کرد

من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز