امروز دختر دایی مامانم با پسرش که ۱۴ سالشه اومد در خونمون
جریان پارسال این بود قرار وصلت بشع با دخترش که داداشم چیزایی دید کنار کشید
بماند چقدر بی آبرویی کرد و چوبشم خورد
امسال بعد یکسال
کم کم با مامانم ارتباطه شکل گرفت
رفت و امد بود
ولی دل مامانم هنوز با دختره بود
و دوست داشت وصلت اوکی شه
داداشمم بعد یکسال دید حسی بهش داره ولی بعدش چیزایی از خود دختر دید ادامه ب چت و صحبت نداد
تا امروز که...
دختر دایی مامانم اومد در خونمون ساعت ۱٠ ونیم صبح این حدودا
ب داداشم گف اگه نمیخواستی نباید پیام میدادی
حالا ک دادی باید بگیریش
هرچیم.شده شده تو دختر منو ی مدت میخواستی الانم.باید بخوای و مث مرد تا اخرش بری
داداشم گفت مگه من نامزدی گرفتم
دخترت پیام میده سلام صبح بخیر روز خوبی داشته باشی من جیکارش کنم؟؟
:/
بچه ها جلو در با صدای بلند بلند حرف میزد همسایه هاهم بشنون
بهش گفتم یواش ابرو داریم
گفت اون چهارتا پسر بلوکتون میخوانت که ابرو واست مهم شده؟؟؟
گفتم من تو راه ازدواج و شوهر نیستم
خلاصه رسید ب جایی گفت قران بیارین
قرااان بدیننننن
من قرآنی دختر دایی خودم از کربلا برام اورد که عجیب آرامشیم میداد بهم
اونو دادم بهش
ب داداشم گفت دست بذار روش بگو جونم در راه قران دخترتو نمیخوام
داداشم دست گذاشت اینو گفت
بعد نوبت مامانم شد
مامانمم گفت
بعد صفحه اول قران رو گرفت دستش
یه چیزی گفت که یادم نیس
فقط نگام ب قران بود وقتی فهمیدم میخواد چیکار کنه خواستم برم قران رو.ازش بگیرم
ولی پاره کرد
برگ برگ شد قران
بعدم پرت کرد جلو منو داداشم و مامانم
وااای یا خدا از اینا باید ترسید
شده خون بشه شوهر واسه خودشون و دختراشون رواج میدن
نفمیدم
چرا یه بار قیدشو زد دوباره برگشت و مهم تر اینکه چی از دختره میبینه
چه بی ابرو و بی شخصیتن داداشت رو چه حسابی دوباره پیام داده اخه
مامانم و داداشم توی بحث حواسشون نبود
پاشون میومد رو صفحه های قران
صفحه هارو بوس کردم برشون داشتم از زمین
تا حال مامانم بد شد و اورژانس اومد و گفت حمله عصبیه
بچه ها همش میگم کاش قران رو.نمیدادم دستش
چون مامانمو داداشم اینقدر اعصابشون.خورد بود اون.لحظه متوجه نشدن چ دروغی میگن
اونم ک قران رو اونکار کزد
امشب اسفند دود کردم صوت ایته الکرسی گذاشتم تو خونمون
چون ۲۸ محرم بود جز ۲۸ خوندم
که تا اخر صفر گفتم ب حرمت قرآن هر روز جز همون روز رو میخونم
ولی بازم دلم اروم نیس
خودش قران رو برد وزنش کنه شکلات بگیره
ولی من.فکرم درگیره
راه دیگه ایم هس انجام.بدم؟
یا خدا
یا ابوالفضل
چرا قسمت اخرشو نمیتونم باور کنم.قسم اینجوری خیلی سنگینه چرا قرانو وسط اوردین همون اول میگفتین نری زنگ‌میزنیم‌پلیس
