هیچی یهو تا آخر مهمونی محو زن و بچه و عکس سعید بود و یهو به خود آمد و دید که خیلی از مهمان ها رفته اند و خودش مانده
کیفش را برداشت و بدون تشکر از خانه ی سعید بیرون دویید
غمگین و دلشکسته بود
دوستش به او زنگ زد که چرا چنین آشفته بودی. او گفت که ببخشید کسل بودم امروز ولی بخاطر شما به مهمانی آمدم
دوستش گفت ما یک گروه دورهمی دوستانه تلگرامی زده ایم تو را هم اد میکنیم
ایشان وارد گروه شد و دید که عکس پروفایل زن بی ریخت سعید عشقولانه است و دستش دور گردن سعید است و آه