از دست مامانم خیلی ناراحتم
تو چشام برمیگرده میگه دلیل ۷۰ درصد مشکلاتم تویی
ولی واقعا من خیلی مطیعم اینو هم دوستای مدرسم میگن هم دوستای فامیلی
من هم حجابم رو حفظ میکنم هم اینکه اگه یه وقت روسریم بیوفته بابام چیزی تو جمع بهم بگه هیچی بهش نمیگم
نمازمو می خونم حتی اول وقت چون مامانم اگه اول وقت نخونم غر غر می کنه
تیزهوشانم هستم یعنی درس می خونم (به خدا تعریف از خود نیست ولی مامانای دیگه بچه های تیزهوشانیشونو خیلی احترام میکنم)
بابام حتی برا ناهار نیست مامانم ناهار درست نمیکنه معمولا خودم یه چیزی می خورم حالم بد نشه
اگه الان می خواید بگید بزرگ شدم و باید تو کارای خونه کمکش کنم باید بگم واقعا درسامون سنگینه و وقتی میرم استراحت واقعا نیاز به استراحت دارم (الان بچه های کلاسمون چون کارا زیاده معمولا کاری نمی کنن تو خونه)
من حتی این رشته رو نمی خواستم (انسانی ام ) می خواستم برم ریاضی ولی مامان بابام مجبورم کردن(مجبور اینجوری نه البته چون من خوشحالی اونا رو می خواستم زود قبول کردم ) با اینکه دارم تو این رشته اذیت میشم ولی یه بارم به مامانم نگفتم تو دلیل ناراحتیمی چون می دونم به هر حال خودم در نهایت اوکی دادم و همه مشکلاتش با خودمه
اگه اخلاقمم ببینید خب معمولا افراد مشکلاتی دارن هیشکی بی عیب نیست ولی خاله هام خیلی از اخلاقم تعریف میکنن
هیشکی منو تو این دنیا دوست نداره
احساس می کنم اضافی ام کاش بمیرم بفهمه چقدر اذیتم کرده