نمیدونم.
میخوام اینو بیشتر از قبل قبول کنم که هیچوقت دیر نیست و بازم تلاش کنم.
فکر کنم حالم خوب نیست چون یه جای کارم میلنگه که قابل تصحیح نیست.
ولی خب اگه من از زندگیم برای رسیدن به آرزوهات استفاده نکنم، پس با زندگیم چیکار کنم؟
حرفای بقیه و بی توجهی ها و رفتارهای ناراحت کننده انقدری مهم هستن که توی ذهن خودم مدام باهاشون کلنجار برم؟...
به اینجور چیزایی فکر میکنم.
شاید شبیه کلاس ایته وون اوضاع منم به هم ریخته باشه، پس همونقدر یا بیشتر تلاش میکنم.اصلا از شدت زجر کشیدن گریه هم بکنم ولی باید تلاش کنم.