اصلا زمین تا اسمون تغییر کردیم بهم دیگ بی احترامی میکنیم ضد همیم از هم دیگ بدمون میاد...ولی جالب اینجاست نمیام بشینیم درمورد مشکلاتمون حرف بزنیم حلش کنیم همش فراری ایم...بیرون مهمونی تفریح داریم در کنارهمیم ولی انگار نیسیم...احساس میکنم دیگ تموم شد همه چی..منم ولش کردم حوصلشو ندارم
بچه رو بده دست خواهر یا مامانت. دوتایی برید تو فضای بیرون.. جاهایی ک خاطره خوب دارید.. صحبت کنید مشکلتون حل کنید.. نزارید حرمت ها بینتون شکسته بشه..
پس معلومه اون تو رو بیشتر دوست داره و هنوز هم توقع داری مثل قبل باشه. زندگی مشترک بالا و پایین زیاد داره.. شاید مشکل بینتون به خاطر بچه نیست.
غرور زندگی رو خراب میکنه.. بهش بفهمون تمام این مشکلات به خاطر خستگی یکسال بچه داری بوده و دوباره برو سمتش..
دقیقاااااا حرفت خیلی به دلم نشست.من همش منتظرم اون درست کنه همه چیو..ولی منم چند سری اومدم درست کنم ولی پا پس کشیدم دیدم این تو این ی سال عادت کرده ب رفتارای بد نمیتونه تغییر کنه...میدونم من میتونم تغییرش بدم ولی زمان میبره
ما زن ها همیشه دلمون میخواد طرف دوستمون داشته باشه. ببین تاپیک خونه دوستت هم خوندم.. خوب کردی سکوت کردی.. اگه همیشه اون بیشتر دوستت داشته. حالا تو برو سمتش.. حرمت شکنی هم نکن.. حتی اگه اون بی احترامی کرد.. تو متواضع باش.. بهش بگو دلم میخواد باهات حرف بزنم.. پیشت باشم.. بودن در کنارت بهم آرامش میده.. اینا ک بگی تلقین هست و حس تنفرت از بین میره. تو واسه بهتر شدن زندگیت تلاش کن تا دلت نسوزه.. در هر صورت کنار هم بخوابید حتی اگه قهرید.. حتی اگه بی محلی کرد.. بزار فکر کنه کنارش آروم میشی.. تو باید مردت رو رام خودت کنی.. اگه تونستی زرنگی..
اره اونکه دیگ کاری نمیکنه بخام ب امید اون بشینم آینده ای ندارم همینطوری بخایم ادامه بدیم دیگ باید فاتحه این زندگی خوند....ولی از ی طرفم نگا میکنم ماهمش بخاطر بچه بحثمون میشد تا اینک اینطوری شد اخه اصلا درک نداره ی مادر خیلی براش سخته بخدا من اینقدر فشار رومه ک دیگ تحمل دستور ها غر های آقارو ندارم....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
