با بابام قهره حرف نمیزنن باهم از دعوای قبلی ناراحتن از هم
داد بیداد این که شد شوهر من ، خدا به دادت برسه ، حداقل برگشتی تو روخدا بیشتر از یه بچه نیار ، شما وابسته شدی مث من وگرنه بخدا دوست داشتن این نیست ، زنت رو خانم خونع ات رو هر بار بیاری بندازی خونه باباش ، چرا خودشون یک ساعت نمیرن بیرون هواشون عوض بشه برگردن ، مگه خونه بابا دادگاست یا خودشون توی تربیتشون مشکلی نبوده؟اینبار تحملت رو بیشتر کن هر چقدر طول کشید نرو تا خودش بیاد سمتت راحت برگردی این عادت میکنه همیشه کارش همینه (تجربه کردم که میگم)بذار بفهمه که دیگه اینبار سخته و ممکنه زندگیش خراب بشه اگه واقعا مهم باشه براش ، تازه خبری هم شد بگو بریم مشاور اگه اون تشخیص داد میشه ادامه بدیم برمیگردم
یبار سخت بگذره ، بهتره که هر بار بخواد تکرار بشه ، بگو تکلیفم باید روشن بشه من ضمانت نمیکنم که سکوت کنم همیشه یا بحثمون نشه هیچ وقت قرار نیست همیشه بیام خونه پدرم و خجالت زده باشم تو روشون ، ناراحتی کنترل نداری خودت بزن بیرون آرومتر شدی برگرد من از تو خونه ام جایی نمیرم ، ایندفعه زنگ میزنم ۱۱۰ بیاد صورت جلسه کنه که خودت میگی برو به زور ، بخدا جدی باش اگه میخوای مث من نشی منم الان میبایست بانوی خونه ام باشم ، اینقدر ساده و کم صبر بودم و مراعات کردم تا که خیانتم کرد بهم