خواهرشوهرم زندگی همه جاری ها رو یه مدت سیاه کرد درحدی ک جاری کوچیک میخواست جدابشه همشم بخاطر حسادت هرچی خوبی کردم بهش هدیه بگیر دعوتش کن بیرون و.... بی فایده دیگه به جایی رسیدیم ک شوهرم گفت حق نداری باخواهرم رفت امد کنی این دلش میخواد زندگیمونو خراب کنه بعد الان اون میبینه مارو اونجارو ترک میکنه من حتی چندبار سلام کردم بهش جواب نداد زن چهل سال عین بچست بعد مادرشوهر گفته باید بری عذرخواهیش کنی!!! منم زیر بار نرفتم حالا اونم شده عین برج زهرمار با من😣
ولش کن عوضیا رو
برن گم شن
مهم اینه شوهرت خودش میشناسه چه گند هایی هستند میگه رفت و امد نکن
شوهرت که شناخته اونارو حالا مادرشوهرت هر چی میخواد بگه بگه مهم نیست
فدای سرت اگه شوهرت عاقله زندگیتو بکن خونوادشو میخوای چکار اصلا هم محل نزار فقط قبلش به شوهرت بگو مادرش اینطوری کرده که نتونن تو رو خرابت کنن جلوی شوهرت
ولش کن وقتی شوهرت پشتته
کاش شوهر منم پشتم بود اون عفریته رو محل سگ نمیذاشتم
خب دیگه بیش از حد رو دادی، پر توقع شدن. از این به بعد تحویل نگیر کم کم خودشون درست میشن. به شوهرت بگو مامان بخاطر فلانی باهام سرسنگین شده بهتره یه مدت کمتر بیام که یوقت حرف و سخن پیش نیاد
اصلا مانع شوهرت نشو و اتفاقا تشویقش کن بره ولی با سیاست بگو من نیام بهتره چون مامان بخاطر فلانی باهام سرسنگین شده و اوقات ما و اونا تلخ میشه. تو برو بهت خوش بگذره .
یکم که دیر به دیر بری رفتار اوناهم بهتر میشه. زیاد جلو چشم باشی هی خصومت پر رنگ میمونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
