بله گذشته خیلی سختی دارم حالم خیلی بده خیلی دوس دارم بمیرم..بایکی تورابطه بودم که خودشو کششت برای اینکه همسرش بشم .من راضی بودم ولی خانوادم نه .کلا اونقدر پیام میداد که حالم از خودم بهم میخورد الان بعداز عقد نه سوال میکنخ نه چیزی مردم زندم ...این یک انرژی بشدت منفی بهم وارد میکنه
بهم میگ برات عروسی تو تالا نمیگرم خانوادم از قبل بهم گفتن فقط وفقط توتالار میترسم مشکلات برپا بشه خیلی حالم بده ..خونش هنوز نصفه منتظره وامه تاکاملش کنه نصف یعنی فقط دیوارها امادن نسقف داره ن چیزی
خواهرم تو سن ۱۵سالگی جداشد دارم حرص میخورم براش اخه بیگناهه تو جایی زندگی میکنیم که اگ خواستگار بیاد بهش میگن اینا خوب نیستن چون بی وجداانن چون مارو دوس ندارن