میشینه پیش فامیلاش از من بد میگه
بیشتر پیش خواهر زاده هاش میگه گرفته شماره منو داده به داماد خواهرش زنگ بزنه مثلا میاد میهمونی یا احوال .طرف ساعت ۲ شب حتی زنگ زده به شوهرم میگم چرا میگه فهمیده تو خرابی
داماده ۱۳ ساعت خونش از من فاصله داره یبار منو دیده چطور فهمیده من خرابم
ابرو برام نزاشته انتظار داره منو با خودش ببره مهمونی دلم نیست برم نرم هم اینجا اذیتمون میکنه